آذر
نقاش : آذر . پورپیغمبر azar.pourpeyghambar بهمن ۹۹ با این همه ستارگان درخشان آذر . پورپیغمبر در قاب دیوار …. عکاس : آذر . پورپیغمبر عنوان : آخرین بازمانده ! عکاس : آذر . پورپیغمبر مهر پاییز و مهر خورشید! عکاس : آذر . پورپیغمبر صداها با هم وارد خانه میشوند . البته صدا هم نیست ، قاطی صدها صدای متفاوت است . خوبیش اینه که هر صدایی جایگاه ویژه ی خودش رو داره و از هم جدا ، جدا میرسه . موقع اذان است و منم به سهم خودم ربنای شجریان را گوش میدهم . 👇 موقع اذان است و منم به سهم خودم ربنای شجریان را گوش میدهم . آذر . پورپیغمبر ابتدا ؛ **** در دیگر مردمان **** با دستانی سرد **** **** کنار درختی کهنسال **** دور تنه درخت آذر . پورپیغمبر عنوان : زن عاشق پاییز ۲۵ مهر ماه ۱۳۹۹ خسرو خوبان آذر . پورپیغمبر مشت ميیکوبم بر در 👤فریدون مشیری سرِ مخالفت دارند همیشه دیوانه وار و عاشقانه اما آذر . پورپیغمبر ۲۷ شهریور ۹۹ شرح حال ! طبق معمول ، چائی سرد و خنک را نوشیدم ☆☆☆☆☆☆☆☆☆ همشه کی کیمی سویوق چایی ایچرکن شعر: 25 شهریور ۹۹ بغض گیتار چه روزایی , همه رفتند سروده ی آذر . پورپیغمبر زمانه را چه شده است!؟ هر چقدر دورتر می شوی صدای دوستت دارم ، نزدیک تر می شود رساتر می شود دهانی هم در کار نیست ببویند … ! هر چه از ترانه داری این گنجشک ها سکوت ، نیلوفران بنفش ِ تند رنگ کوهی ام پیچاپیچ ۹۹🌱 فردا صبح پرندگانی بازهم می تواند و کاش بتواند وقتی از ان بالا سروده و عکس : از علاقه ام به ماه ِ خود آذر . پورپیغمبر
در حد و فاصل رفتن و آمدن خورشید !
فیلمساز و فیلمبردار :
آذر. پورپیغمبر
۶ بهمن ماه ۹۹
ماه ،
همیشه می افتد
به پای من …!
azar.pourpeyghambar
پاییز ۹۹
پاییز ۹۹ ، ۱۷ مهرماه
پاییز …. مهرماه ۹۹
گوشهایمان در مدتی طولانی تمام پرونده های این اصوات را در گوشه های پراکنده خانه بایگانی و منسجم کرده است .
مثلا صدای بازی بچه ها بیشتر در اطاق خواب شنیده میشود ، موقعی که وقت استراحت هست . یا صدای پچ پچ زنها که در
گوچه لم داده اند و زیرشان یک موکت کهنه انداخته اند و به دیوار آشپزخانه ی خانه ما تکیه داده اند ، در موقع درست کردن ناهار ، گوش را بیشتر برای گوش واایستادن تحریک میکنه . پرونده و اسرار تمامی خانه های محله را همین گوش دادن به پچ پچ ها تشکیل داده است . همین الان ، آهنگ ها هم به گوش رسیدند . پنجره ی یک و پنج و شش باز شدند . اسامی را حذف کرده ایم چون سه تا طیب هست دوتا اعظم و چندین مشابه دیگر . خانه ها را
به ترتیب شماره میشناسیم . خانه ی ” یک ” پنجره اش که باز میشه حمیرا ترانه “پشیمانم” را سر میدهد … خانم شماره یک هم با اون میخونه و به حرمت خواننده احترام نمیذاره : صدایت افتضاح هست !!
همسرش سرش داد می کشه :
اون لامصب را خاموش کن یا صدای نحس خودت را ببر . خانم شماره یک ، هم صدای خودش را و هم صدای خواننده را بلندتر میکنه . داد و بیداد همسرش در صدای ترانه های شاد و قدیمی گوگوش گم میشود . گوگوش در خانه شماره شش میخونه . پنجره هشتمی هم باز شد : حامد پهلانه ! !
سر عصر است و گرما بیداد می کند . بچه ها هم
از خواب بیدار شده اند و می ریزند کوچه . علی با صدای داد بچگانه رامین را از پشت پنجره شان صدا میزنه و چون رامین جواب نمیده سنگی به گوشه ی پنجره شان پرت میکنه . رامین سرش را از پنجره بیرون می آورد و نگاهی چپکی
به علی میکنه….
صداها کوتاه و بلند میشوند و می آیند در جایگاه خودشان .
نشسته ام و تحلیل میکنم کدام خانه وضعیتش نسبت به کدام خانه چه جوریه … رعنا رفته دم در خانه ی پیشیه ریضا و اعتراض میکنه که عسگر آغا مریضه و دم مرگه و جون میده . اما این همه صدا و ترانه و قیل و قال نمیذاره بره به اون دنیا . زن پیشیه ریضا چشمی میگه اما فقط در را می بندد نه پنجره طبقه سوم خانه شان را . بفهمی نفهمی صدا را بیشتر هم میکنه . این دو
همسایه پارسال کتک کاری کردن . بخاطر همین صداها …
وقتی صدایش را بلند میکنم دیگر صداها خاموش میشوند و ربنا در محله می پیچد . پنجره را می بندم … این همه سکوت منو
میترساند .
وقتی صدایش را بلند میکنم دیگر صداها خاموش میشوند و ربنا در محله می پیچد . پنجره را می بندم … این همه سکوت منو
میترساند . همسایه بغلی آمده دم در خانه و با من کار دارد . زن پیر عسگرهست که جانش درنمیاد بره اون دنیا و دخترش رعنا .
تعجب میکنم . با نگاهم سوال می کنم و تعارف میکنم بفرمایند خانه .
رعنا میگه :
میشه لطف کنید اون آهنگ که الان باز کردین به ما بدین . بابام همین الان وصیت کرد اگر من مُردم آن صدا را در سر قبر من با صدای خیلی خیلی بلند پخش کنید !
پاییز ۹۹
سر به سر تکه ابری می گذارد و
آن را
اندک تکانی می دهد
چند قطره باران
بر زمین ِ ساکت می افتد
... فقط چند قطره باران !
بچه های کوچه فریاد می زنند :
باران ! به به …
باران !
و برای هیچکدام
یک قطره هم نمی رسد از آن !
هیچ وجدی برنمی انگیزد
می پیچد به پاهای رهگذران و
لبه لباس های کوتاه و بلندشان
اندکی باز ؛
در گوشه های روسری زنی
و حریف طناب بافته موهایش نمی شود
در پیشانی سفیدش
موهای صافش را به ناچار
رو به هوا بازی می دهد
قد زن را
بلندتر می دهد نشان !
موهای رها را
در زیر روسری نارنجی اش
مرتب و محکم می کند و
بی محابا آدامس می جود
پشت ماسک زن
صدای جقه جقه آدامس
در حال پخش است
باز،
با تندی هر چه تمام تر
خودش را به طناب موها می زند و
چون پاندولی
در تیره ی پشتش
آن را تکان می دهد
تا بخواهد در درون قلبش جا گیرد
خود را به دیوار می چسباند و
دگمه روی سینه بارانی قهوه ای اش را
زود می بندد زن ….
یادش نبود که مهر است الان !
پاییز است و
روی زمین
هیچ برگ زردی هنوز
خش خش شاعرانه سر نمی دهد
اوج گرفته است
سرفه های شاعران !
نعش ماسکی افتاده و
مایع لزج زرد و خونی
در گودال آن .
دورش چرخی هم نمی زند
سست میشود و می ایستد
لگد نوک پوتینی کهنه
آن را مثل بچه گربه ای مرده
درون جوی آب پرتاب می کند
تایتانیکی که یک تکه یخ نه
رهگذری تنگ نفس آن را می کند
کشتی غلتان !
با آغوشی گشوده می پیچد و
به جان برگ هایش می افتد
اولین برگ خشک و زرد را
به زمین می اندازد با مهر
جایش اینجاست
باد خزان …!
۱۶ مهر …. پاییز ۹۹
نقاشی با تکنیک معمائی !
نقاش : آذر . پورپیغمبر
۱۹ آذر _ تبریز
عکاس : آذر. پورپیغمبر
ماتریال : سایه خودم و برگ های حیاط
همان ” گل سرخی ” بود
که سالها پیش نهادند
با دستانی خونین
در هلهله ی شادترین صداها
بر سر لوله تفنگ خالی ژ۳ …!
۱۷ مهر …. پاییز ۹۹
تقدیم به استاد شجریان
خسرو گلسرخی ِ آواز و مبارزه و عشق
پنجه می سايم بر پنجرهها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمدهام، از همه چيز
بگذاريد هواری بزنم،
با شما هستم!
اين درها را باز کنيد!
من به دنبال فضايی می گردم،
لب بامی،
سر کوهی ،
دل صحرايی
که در آنجا نفسی تازه کنم.
ميیخواهم فرياد بلندی بکشم
که صدايم به شما هم برسد.
من هوارم را سر خواهم داد،
چاره درد مرا بايد اين داد کند.
از شما خفتهء چند،
چه کسی می آيد با من فرياد کند؟
اهل قلم
با حاکمان و شاهان
سر ِ آشتی
اصلا و ابدا !
چه قلم ها که نزده اند
برای پادشاه فصل ها ؛
تمامی شعرا !
چائی بسیار داغ را
تا خوردم دهانم سوخت
تا دهانم سوخت
گذاشتم کمی سرد شود
تا کمی سرد شود
شعری بلند به ذهنم رسید
هم ابتدایش
دوستت دارم بود
هم انتهایش…
قافیه هایش همه سوخت !
تمام وجودم سوخت …!
ایستی چایی ایچرکن
دیلیم یاندی
بیرآز سویوسون دئدیم
بو واخت دا
اوزون بیر شئعیر عاغلیما گلدی
ایلکی ده،سونو دا
“سئویرم سنی”
قافیهلر یاندی بوتون!
بوتونلیگیم یاندی!
#آذر_پورپیغمبر
تورکجه چئویرن:سحرخیاوی
همه از دست , همه از دست !
چه دمی که تند رفتند
همه چون باد , همه چون باد .
چه صباحی به نفس های پریشان
همه فریاد , همه فریاد ……
چه ورق ها که سفید و خالی
…. همه پاره , همه پاره !
همه حرفها , خون دل شد
چه سخن ها , چه سخن ها !
و سخن ها به شرارش ,
همه بر باد , همه بر باد .
چه قماری شدی ای عمر !
همه باخته , همه باخته ….
چه گذشت از سرمان ,
وای گذشته , وای گذشته !!!
بغض گیتار چه راحت ترکید
بغض من کو ؟ بغض من کو !؟
خواننده : حمیدرضا جوادزری
ابرهای هُنر را
به شکل گلهای سفید
در زمینه آبی ِ آسمان چیده ای
می دانم بارانی که خواهد آمد
بوی گل های یاس خواهد داد …
هر چه از صدا داری
بفرست
آوازشان
تکراری شده
هر چه از نوای سیم های کوک داری
برای دفتری بفرست
که خط خالی برایش
جراحت است
زخم است
هر چه از صدا داری
بفرست
این ریسمان کهن
که سرهایی به بالایشان
در حال اهتزاز است
گسسته شود
رشته شود
پنبه شود
تمامی سکوت ها
نه !
بفرست صدایت را …
به راحتی قاصدکان
بالا می روند
از لابه لای صخره هایم
که در آن لمیده اند
به نوشیدن آبی گوارا
از چشمه ساران دره های سیرابم ؛
خستگان راهم …
که پیموده ام از میان لاله هایش
هزاران هزار بار
تنهائی خودم را
آهوان تیر خورده را …!
که به صدای جیغ گنجشکان
از خواب برخواهم خاست
خواهم دید خدا
بازهم نقاشی تکراری خورشید را
بر زمینه آبی و خالی آسمان
در بالاترین نقطه کوه عینالی
که زیر پای همه فتح شده ،
کشیده و
خط های نورانی تند و تیزش را
تپانده است
تا روزن پنجره هایی که
زنان و مردانش ،
لحاف را
بر شیشه هایش سنجاق کرده اند …!
هنوز جولان نداده
خونشان بر بستر گردو خاکی زمین ،
دلمه _ دلمه
پخته شده است از باروت آشنای صیاد …
بجای آویختن طلای خالص هجده عیار
بر دورادور گردن آفتاب
تاول زنانی را رسم کند
که آفتاب ندیده بر حیات شان ؛
از حسرتی داغ و سوزنده
تند تند می ترکند و
رنگ بدلی آن
بر چهره های کافرشان
عرقشان را در می آورد ...
هرگز به زمینی این چنینی
نیفتاده است ؛
می تواند ؟!!
شعر هم کفاف تو را نمی دهد جانان
باید از ریشه در بیاورم
بیت هایی که آخرشان
همه تمام می شود با پایان !
آذر . پورپیغمبر
تابستان ۹۹
خورشید اگر می دانست چیزی
آفتابی نمی شد
هیچ روزی … !
۲ مرداد ۹۹
طراحی: پارس اسکین - پیاده سازی: شرکت داده تجارت |