آذر
تا نیمه شب از پنجره دادم… شاهد بود همان یکی من بخوانم از صبح گذاشته ام ماه ، کی در می آید ؟! ۱۷اردیبهشت ۹۹ نوشته های آذر پورپیغمبر :
که همگان خواب بودند
یک شعری
در دفتر شعرم نوشتم و
نشان ماه
که چطور عاشقانه می نوشتم
گفت ؛
کافیست
بگذار آفتابی هم بخورد و
بماند برای آیندگان
بعد ،
با لبخندی خوابید …
آفتاب بخورد
اما ابرها نمی روند و
قطره قطره باران
رویش چکه می کند …
داستان و شعر و نقاشی
(بازنشر با ذکر نام نویسنده ، آزاد است )
@azarporpeighambar نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۲/۱۸ساعت
۰۲:۲۶ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر
طراحی: پارس اسکین - پیاده سازی: شرکت داده تجارت |