آذر
فردا صبح پرندگانی بازهم می تواند و کاش بتواند وقتی از ان بالا
که به صدای جیغ گنجشکان
از خواب برخواهم خاست
خواهم دید خدا
بازهم نقاشی تکراری خورشید را
بر زمینه آبی و خالی آسمان
در بالاترین نقطه کوه عینالی
که زیر پای همه فتح شده ،
کشیده و
خط های نورانی تند و تیزش را
تپانده است
تا روزن پنجره هایی که
زنان و مردانش ،
لحاف را
بر شیشه هایش سنجاق کرده اند …!
هنوز جولان نداده
خونشان بر بستر گردو خاکی زمین ،
دلمه _ دلمه
پخته شده است از باروت آشنای صیاد …
بجای آویختن طلای خالص هجده عیار
بر دورادور گردن آفتاب
تاول زنانی را رسم کند
که آفتاب ندیده بر حیات شان ؛
از حسرتی داغ و سوزنده
تند تند می ترکند و
رنگ بدلی آن
بر چهره های کافرشان
عرقشان را در می آورد ...
هرگز به زمینی این چنینی
نیفتاده است ؛
می تواند ؟!!
طراحی: پارس اسکین - پیاده سازی: شرکت داده تجارت |