آذر

 

 

 

 

مشت ميیکوبم بر در
پنجه می سايم بر پنجره‌ها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمده‌ام، از همه چيز
بگذاريد هواری بزنم،
با شما هستم!
اين درها را باز کنيد!
من به دنبال فضايی می گردم،
لب بامی،
سر کوهی ،
دل صحرايی
که در آنجا نفسی تازه کنم.
ميیخواهم فرياد بلندی بکشم
که صدايم به شما هم برسد.
من هوارم را سر خواهم داد،
چاره درد مرا بايد اين داد کند.
از شما خفتهء چند،
چه کسی می آيد با من فرياد کند؟

👤فریدون مشیری

 

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۷/۱۷ساعت ۱۶:۳۸ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر



آخرين پست ها
»
»
» نقاشی ها
»
»
»
»
» بازمانده!
»
»
طراحی: پارس اسکین - پیاده سازی: شرکت داده تجارت