آذر

 

 

دستم تبدار عشق است
خورشید ،
ماسک ابر را
زود به چهره اش می زند …!

 

 

 

آذر . پورپیغمبر
تابستان داغ ۹۹

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۵/۰۴ساعت ۰۷:۴۳ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۴/۲۴ساعت ۰۹:۴۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


وقتی از خورشید

فقط نامی مانده است

این سایه کیست

این قدر سخت من را در برگرفته ،

در آغوش ؟!

                                        تیرماه ۹۹_ تبریز

                                   روزهای سخت قرنطینه

 

 

 

 

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۴/۲۴ساعت ۰۹:۲۶ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۴/۲۲ساعت ۱۸:۱۸ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

 

حافظ می گوید :
غم مخور
به حرفش گوش می دهم و
خیام را
مرجع تقلید خود می کنم …!

 

 

 

 

 

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۴/۲۲ساعت ۱۸:۱۱ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۴/۲۲ساعت ۰۸:۴۹ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

 

تا سپیده می زند ،
اولین سلام رفاقت را
گرم ِ گرم می دهم
به خورشید…

رقابت گرماگرم تو را

می طلبم با خورشید !

 

 

 

 

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۴/۲۲ساعت ۰۸:۴۳ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

 

 

پرنده ی شعر
با آوازی دردناک می خواهد
از دلم بیرون جهد
می ترسم نامت را فریاد زند !

 

 

 

آذر . پورپیغمبر
تیر ماه _ ۹۹

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۴/۲۲ساعت ۰۷:۲۳ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

 

برای دفتر شعرم
نقشه ای بزرگ می کشم
از تمامی برگ هایش
زورق کاغذی بسازم و
رهایش کنم
روی تمامی اقیانوس های جهان …!

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۴/۱۰ساعت ۱۲:۵۵ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

 

آسمان ذهنم
تا بی نهایت آبی ست
چگونه بتارانم
این همه کبوتر آزادی را
به آسمان واقعی ؟!

 

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۴/۱۰ساعت ۱۲:۴۳ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۲۵ساعت ۰۲:۳۲ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

 

بهار می رود و
تابستان
با دو آلبالوی قرمز
حلقه به گوشم می کند
همان پاییز بهتر است
خش خش برگها و
بارانی که ،
رد پای تنهایی را می شوید …!

 

 

 

آذر . پورپیغمبر
آخرین روزهای بهار ۹۹

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۲۵ساعت ۰۲:۳۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

 

عکاس : خودم

۱۵ خرداد ۹۹

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۷ساعت ۱۲:۵۶ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۷ساعت ۱۲:۵۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۴ساعت ۱۱:۳۴ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


باغبان خورشید

در باغچه شعرم

بازهم گلی کاشت

به فرمان دل تو …!

 

عکاس :

آذر . پورپیغمبر

۱۴ خرداد۹۹

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۴ساعت ۱۱:۲۷ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


نسیم خنک خواب

در چشمهایم،

گرم!

 

 

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۳ساعت ۱۷:۱۱ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۲ساعت ۱۸:۴۷ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

درختی شکوفانم !
اما ته دلم برگی ست
که میگوید
فقط ،
به پاییز تعلق دارم …

 

 

سروده و عکس از :
آذر . پورپیغمبر
۱۲ خرداد ۹۹

@azarporpeighambar

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۲ساعت ۱۸:۴۲ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

تقدیم به برادرم هاشم که اشک شادی منو با شعر زیبایش در روز تولدم در آورد …..
ما با همیم
پشت هم کوهیم
به صلابت خورشید و
زیبایی نور خیره کننده آبی زلال

عکاس : آذر . پورپیغمبر
۱۲ خرداد ۹۹

@azarporpeighambar❤️🌺💐

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۲ساعت ۱۸:۴۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

 

امروز
هیچ اتفاق خاصی نیفتاد
فقط وقتی دامنم را
باد تکان داد
زیر پایم
گلهای تازه شکفته شعر ریخت
فهمیدم ،
تولدی دوباره یافته ام ….!

 

 

 

تقدیم به خودم در روز تولدم
آذر . پورپیغمبر
۱۲ خرداد ۹۹

( ترجمه به ترکی آذربایجانی)

بو گون؛
هئچ بیر اولای باش وئرمه‌دی
یالنیز اته‌ییمی سیلکه‌یَرکن کولَک
آیاغیمین آلتینا
تزه چیچکلنمیش شعر گوللری تؤکولدو
بیلدیم کی،
یئنی‌دن دوغولموشام…!

 

چئویرن:سحر خیاوی

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۲ساعت ۱۸:۲۵ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


تار مویم را
نمی گذارم
باد ببرد

راستی ،
به کدامین نُت
دل بستی ؟!

 

آذر . پورپیغمبر
۱۲ خرداد ۹۹

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۲ساعت ۰۱:۳۹ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

 

‌‏زمان می‌گذرد،
خاطرات محو می‌شوند
احساسات تغییر می‌کنند
آدم ها می‌روند
“ولی قلب، هیچ‌وقت فراموش نمی‌کند”

👍🌹🍃

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۲ساعت ۰۱:۳۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

 

باز کنید راه را
غنچه زنید طاق را
مژده دهید شعر را
آذر ناز آمده

کنار زن شراب را
نظر نکن کتاب را
حافظ شهر شعر را
آذر ناز آمده

رودکی و خجند را
بلخ و تخار و قند را
بیژن را منیژه را
آذر ناز أمده

خبر دهید ماه را
نظر کند سما را
خبره نثر و نظم را
آذر ناز آمده

پروین اعتصام را
دختر فرخ زاد را
جمله کتاب و درس را
آذر نازآمده…!

 

 

 

سید هاشم پورپیغمبر
تقدیم برای زادروز خواهرم آذر

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۲ساعت ۰۱:۲۴ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


خیلی زمان برد تا فهمیدم دیدن برخی چیزها از دور بسیار زیباست تا نزدیکشان رفتم درون پردردشان آشکار شد

دیگر تحملم نیست
دردها را ،
زبان بیان باشم !

 

 

عکاس : آذر . پورپیغمبر
۱۱ خرداد ۹۹
@azarporpeighambar

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۲ساعت ۰۱:۱۳ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

 

عنوان :

برخی جاهای خالی را

با دنیایی هم نمی شود پُر کرد !

 

 

عکاس : آذر . پورپیغمبر
۱۱ خرداد ۹۹

@azarporpeighambar

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۲ساعت ۰۱:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

 

دیوار هم ،
دندانی را که لق باشد
دور می اندازد …!

 

 

 

عکاس : آذر . پورپیغمبر
۱۱ خرداد ۹۹
@azarporpeighambar

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۲ساعت ۰۱:۰۶ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


گلی که داشتم بهش حرفهای دل می زدم ، درگذشت
مثل سنگ ، صبور نبود ، نحیف بود ، دل و طاقت نداشت و اول ماجرا ، دق کرد !
حرف شاعر ، باعث دق مرگ شدن بلبلان و گلهای بسیاری شده است
سکوت گاهگاه شاعران در برخی زمان ها بی دلیل نیست

 

عکاس : آذر . پورپیغمبر
۱۱ خرداد ۹۹
@azarporpeighambar

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۲ساعت ۰۱:۰۳ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

عنوان :
دیوار هم چشمانش شادمان می شود اگر …

 

عکاس : آذر . پورپیغمبر
۱۱ خرداد ۹۹
@azarporpeighambar

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۲ساعت ۰۰:۵۵ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


 

ماه جان !
فدایت بشوم الان چرا آمدی ؟
فردا متولد خواهم شد
اما اشکالی ندارد
من بال و پر گشان
به پیشوازت می آیم
تا کنار هم
در آسمان به شبهایش سیر کنیم …

واقعا تو این همه ستاره را
برایم هدیه خواهی داد ؟!

 

 

 

سروده و عکس :
آذر . پورپیغمبر
۱۱ خرداد ۹۹

@azarporpeighambar

نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۳/۱۱ساعت ۲۱:۲۷ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر



آخرين پست ها
»
»
» نقاشی ها
»
»
»
»
» بازمانده!
»
»
طراحی: پارس اسکین - پیاده سازی: شرکت داده تجارت