آذر

برای تو خیلی حرفها دارم روزه هستم دهانم را باز نکن !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۲۲ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


این ماه بر من حرام شد نه روزه ای می گیرم نه نمازی می خوانم برای سحری قرار بود صدایم کنی !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۲۰ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


دلم برای کودکی ام تنگ شده است می خواهم از شیر خودم بزرگش کنم و به سن خودم و تو برسانم !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۱۸ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


از این به بعد برایت شعرهای تفننی خواهم سرود از شراب و بد مستی و چشمان اغواگر مگر به اعتراض هم که شده بیایی !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۱۷ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


ماه من دیده شد نذر کرده بودم هم گرسنه بمانم هم تشنه بمانم !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۱۶ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


پانزده خرداد ها را هم به بوته فراموشی سپرده ام همیشه دست تو بر سر دل من است !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۱۵ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


هوای خوبی نیست شهر پر از قاصد است و از قاصدک من خبری نیست !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۱۵ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


گلی که به مویم زدی تاج داشت شدم ملکه گلها !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۱۵ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


پرنده ام را از بس دوستش داشتم از بس نوازشش کردم پرواز یادش رفت و گیر ادم ها افتاد !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۱۵ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


صبح دیروز زیر تنها درخت توت در پیاده رو مردمانی از زن و مرد و بچه جمع بودند می خندیدند و می خوردند و دستها از شاخه ها جدا نمی شد برمی گشتم و نگاهم به این بهشت خیره بود نان های داغ را با سرانگشتم توی دهان می گداشتم و وسط خیابان مات این صحنه بودم به رویایی ناب پیوسته بودم امروز اما هوا ابری نه مردمانی زیر درخت توت نه نانی گرم در اغوشم گنجشکان بی صدا در لای درخت اندوه و من منتظرم امروز زود تمام بشود این روز واقعا سیزده است .

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۱۳ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


خدایا ! از این همه نعمت که یکی اب هست قطره ای به من هم بده برای گریستن مگر مردمانت چقدر جانماز اب می کشند ؟

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۱۳ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


در روز تولدم عذاب وجدان دارم می ترسم از سوی تو هیچ گلی در بوستان نماند !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۱۲ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


فردا تولد من است و مادرم هنوز نیم قرن درد می کشد !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۳/۱۱ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


دست تو در دست من قانون را هم می شکند !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۳۰ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


کاسه سرم روزی شکل کوزه خیام خواهد گشت کاسه چشمانم قدحانی در دستان مستان شهر کاسه صبرم چه ؟ هزاران طرح و نقش و نگار از هنرهای ممنوعه از ان لبریز خواهد شد و عاقبت ، تمامی این کاسه و کوزه ها بر سر یک زن خواهد شکست !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۳۰ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


کبوتر جان ! دیگر به خواب من نیا … ازادی .

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۳۰ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


ستاره ها را تا صبح شمردم همه انها را شک نداشتم تو از راه شیری می رسی دیشب ، حساب و کتاب من با خدا تمام شد !…

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۳۰ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


دیگر نمی نویسم حتی هایکو فقط یک نقطه می گذارم برای دیدار !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۳۰ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


با این همه دوست داشتن با این همه عشق با این همه اشعار بلند و کوتاه از حروف دستچین شده و ، با این همه ابراز من ثروتمندترین زن جهانم در تهاجم فرهنگی تو !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۳۰ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


تا من هستم هیچکسی حق ندارد به تو بگوید : تو !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۳۰ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


تو را افرید ماه بهشت من هم تایید کردم و بیست دادم به خدا !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۲۰ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


دلم از سراب به اب رسیده است قلم از پایان به اغاز رسیده است پاها را دراز کرده ام در گرمای افتاب بودایی که به ارامش رسیده است !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۲۰ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


تو را افرید ماه بهشت و خودش به خودش نمره بیست داد خدا !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۱۹ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


تو را افرید ماه بهشت من هم تایید کردم و به خدا نمره بیست دادم .

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۱۸ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


تا سیبی به زمین بیفتد هزاران چرخ می خورد به هر حال ، جاذبه پیروز است

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۱۸ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


این راه که پایانی ندارد کسی دارد غزلی می خواند خداحافظی ندارد !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۱۸ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


این روزها نه یک روزی از من سروده ای خواهی داشت دهان به دهان خواهیم گشت … کولی ها هرگز نمی میرند !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۱۴ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


میان لاله ها زیبایی محبوبم سرخ شده اند لاله های گوشم !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۱۳ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


مردم عادت دارند از یک کاه ، کوه بسازند با تیشه که نه با قلم شیرین این کوه ها را از جا می کنیم !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۱۲ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر


در مقابل شیاطین دشمنان عشق من شدم شمن تو !

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۲/۱۱ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر



آخرين پست ها
»
»
» نقاشی ها
»
»
»
»
» بازمانده!
»
»
طراحی: پارس اسکین - پیاده سازی: شرکت داده تجارت