آذر

همسفر فنجان داغ را می گذارم روی هره ی سرد پاییز شب را با نورهای زرد و خیره کننده از دور تماشا می کنم روح پرنده ای به جا مانده باز هم از سفری بی محابا می خواند پنجره را می بندم دلم تپیدن را اغاز می کند و … چایی ، هنوز داغ داغ است !

نوشته شده در ۱۳۹۴/۰۷/۲۲ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر



آخرين پست ها
»
»
» نقاشی ها
»
»
»
»
» بازمانده!
»
»
طراحی: پارس اسکین - پیاده سازی: شرکت داده تجارت