آذر

توقف میکنم میان دود سیگاری که رنگ تو را گرفته استتوقف میکنم میان دود سیگاری که رنگ تو را گرفته است . رنگ مرده ها را … کاری ندارد پیداکردنت در بین آن همه . رنگ مرده ها را … کاری ندارد پیداکردنت در بین آن همه خاطرات مه آلود … تهوع نداشته باشم برایم یک خاطرات مه آلود … تهوع نداشته باشم برایم یک سرگرمی متداول است که خودت یادم داده ای . اما حالا سرگرمی متداول است که خودت یادم داده ای . اما حالا در گرمای مرداد ماه که نفس را هم سرب می کند برایم در گرمای مرداد ماه که نفس را هم سرب می کند برایم هیچ جاذبه ای ندارد . سر بسر تو گذاشتن مترادف بازی هیچ جاذبه ای ندارد . سر بسر تو گذاشتن مترادف بازی با مرگ است . نشسته ای روی صندلی کنار پیانو و با مرگ است . نشسته ای روی صندلی کنار پیانو و انگشتانت از هرم گرما تاول زده است . تیز که نگاهشانانگشتانت از هرم گرما تاول زده است . تیز که نگاهشان میکنم فرو میرود در غشای نازک آن و خون سفیدی از میکنم فرو میرود در غشای نازک آن و خون سفیدی از نوک ناخنت بیرون می جهد . ناگزیر از رفتنم … دود نوک ناخنت بیرون می جهد . ناگزیر از رفتنم … دود غلیظی در گورستان فصول بالا و پایین میشود !غلیظی در گورستان فصول بالا و پایین میشود !

نوشته شده در ۱۳۹۳/۰۵/۰۴ساعت ۱۰:۱۰ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر



آخرين پست ها
»
»
» نقاشی ها
»
»
»
»
» بازمانده!
»
»
طراحی: پارس اسکین - پیاده سازی: شرکت داده تجارت