آذر

داد زدم :
پسر این چیه ؟ چرا رفتی از فامیل جهانگیری گرفتی ؟؟ چشمت نمی دید ؟! کور بودی. این همه بالاش پول خرج کردی …..
پسرم گفت :
از کجا می دونستم ، من خجالت می کشم همه را دانه دانه بررسی کنم. خودت بعد از این برو پسند کن .
گفتم :
آ خه حیف این شیری که خوردی . همیشه یه چیز باید انتخاب کنی که بشود تو بشقاب گذاشت .
حالا من اینو چه جوری بیارم جلوی مهمون ؟!

بزک اش هم می کنم همونه که همونه. می زنه تو ذوق!

گفت:  مگه بابا به تو میگه جلوی مهمون نیا ؟!

 

 

 

آ ذر. پورپیغمبر
27 دیماه 98
@azarporpeighambar

نوشته شده در ۱۳۹۸/۱۰/۲۸ساعت ۰۳:۳۴ توسط آذر پورپیغمبر | بدون نظر



آخرين پست ها
»
»
» نقاشی ها
»
»
»
»
» بازمانده!
»
»
طراحی: پارس اسکین - پیاده سازی: شرکت داده تجارت