آذر
دردی که انسان را به سکوت وا میدارد بسیار سنگین تر از دردیست که انسان را به فریاد وامیدارد…! و انسانها فقط به فریاد هم می رسند نه به سکوت هم … برخیز که از مستی شب هر ثمری هست افتاب برامد زجمال و رخ ابر هر اثری هست چون این همه باران به دعا از گنه توست در باده و می جام بلور هر خبری هست در این باران همچو دانه ای خیس دلتنگ خاک توام ! گر در یمنی چو با منی پیش منی گر پیش منی چو بی منی در یمنی وقتی می خوابیم بدترین حرفی که به هم می گوییم شب بخیر است ! اهنگ چیزی را کوک می کنم شاید جامه ای را برای سفر شاید اهنگی را برای رفتن ! ساعت هم که جلو امده است اماده ام من ! هو تا سالها منتظرم باش من همانی ام که در انتظارش به خدا روی می اوری اما خدا بیشتر از تو دوستم داشت! منزلت از منظر دیگران به تو نگاه می کنم بیش از خدا مورد توجه هستی ! دستانم گاهی بال است گاهی باله بی قایق ، دل به دریایت زده ام ! از لیوان من اب می خوری با قاشق من غذا با حوله ام دست و رویت را خشک می کنی داریم به زمان قدیم برمی گردیم مانند لیلی و مجنون مردم قدیم دل داشتند حرف نداشتند ! شبنم نیلوفرهای بنفش از دیواری بالا رفته اند به تماشای من… دانه ای شنم که شبنم شده ام در دیوار وجودت ! دیوانه وقتی هیچ حرفی نمی زنم و فقط دیوانه می شوم می فهمی دلتنگتم ! همسفر فنجان داغ را می گذارم روی هره ی سرد پاییز شب را با نورهای زرد و خیره کننده از دور تماشا می کنم روح پرنده ای به جا مانده باز هم از سفری بی محابا می خواند پنجره را می بندم دلم تپیدن را اغاز می کند و … چایی ، هنوز داغ داغ است ! با این همه زنجیر در کنار محرم دل محرمی نیست ! باز این چه شورش است شعرهایم را برایت در سینه ها از زنجیر اویختند ! من یک شاعرم ، زنم عجیب نیست وقتی، از خواب تو بیدار می شوم هزاران بار محکوم بشوم ! الگو می گویی : ما برای وصل کردن امدیم ، نی … درست می گویی الگو شده ایم در دوست داشتن ! یادگار دستانم با من عجیب مهربان شده اند بوسه هایت معجزه ای جاویدان ! مراقبت تمامی احساسم را پهن کرده ام مقابل افتاب بند دلم پاره می شود اگر تو سرما بخوری ! زمان در ابتدا نگفتی حرف دلت را سالهاست در این تاریکی در روشنایی دلم می دوم ای بی مروت چرا نگفتی در همان ابتدا انتهای تونل مسدود است خوشحالی امروز باران بارید بر خزان درختان هم گریه کردند از خوشحالی ! خوب شد امدی بوی مهر می دهد الان پاییزی که مهرش تمام می شود ! فردا که بیدار شدی همه چیز را فراموش کن همه ی انچه که تلخ رفت شیرین ، همیشه شیرین است ! در پی فاجعه منا که منجر به از دست دادن عزیزان شد و حمیده ایازی عزیز ، در کمال تاسف مادر هم رفت ! من این غم جانکاه را به برادر خوبم اقای توی محمد ایازی تسلیت می گویم داری لر دردیمه درد اولان زامان انه سن دینگ انه سن دینگ انه سن دردیمه درمان ارمان ارمان ناده یین ایندی سن سیز بو دردلره یوق لا درمان درمان … : توی محمد ایازی ( غریب ) ١٦ مهرماه ١٣٩٤ پناه اتش را نگیرید از قلب من من از سرمای جانسوز به خودم پناه اورده ام ! مسیولیت به من یاد بده چراغ ماه را برایت برافروزم چطور که تو خورشید را برای من برمی افروزی ! زیبای خفته از گوشه پنجره ماه دزدکی نگاه می کند می داند که هنوز هم با زیبای خفته می خوابی ! سهم اناری را دانه می کنم سرخ یک دانه برای تو یک دانه هم برای تو بی تو به پاییز هیچ میلم نمی کشد! رنگ صبح بخیر اگر بیایی می بینی پاییز هم به رنگ من است !
طراحی: پارس اسکین - پیاده سازی: شرکت داده تجارت |